شاید فراموشش کنم....
تاريخ : سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, | 22:46 | نویسنده : فاطمه

سلام.

این موضوع یه خرده خاصه و قصد ندارم با زدنش پست اولم رو زیر سوال ببرم.

 

+ نشد...بازم نشد....از هر راهی استفاده می کنم نمیشه. ( نمیتونم دقیق بگم درباره چی حرف می زنم)

هر کاری می کنم نمیشه. خودش باید درک کنه خب...خودش باید بدونه. من که نباید دمو دیقه هی بهش بگم.

+ خسته شدم خو... من به اون احتیاج ندارم. یه چیزدیگه رو میخوام....

اه...لعنتی....ولی برای اون چیز باید اون شخصی که دربارش حرف می زنم باشه.

+ از اون شخص بدم نمیاد....ولی باید درکم کنه.بــــــــــاید بدونه و بفهمه.

+ بــــــــــــــــــــــــــــــــایــــــــــــــــــــــد

+ ای کاش اصلا اون اتفاق نمی افتاد...چون از اون موقع دیوونه شدم....

+نه....نمیتونم بخوام که ای کاش اتفاق نمی افتاد....ولی ای کاش اینجوری نمی افتاد...

+ خب حداقل مدرسه یکم میذاره از این افکار فاصله بگیرم....(تنها خوبی مدرسه)

 

+ چه غلطی کنم؟! این افکار رو دوست دارم....هر چند دارم خودمو به بند می کشم با زنجیر این افکار...

+ تقصیر منه؟ یا اون؟ یا اون یکی؟ یا....

+ یا کودکی من؟!

+ سخته که ندونی.....ولی نمیدونم....خسته شدم خو....چرا تموم نمیشه؟

+ دیگه نمیخوام....جدی میگم.....حداقل اگه تنهایی میتونستم شاید اینو نمیخواستم ولی تنهایی نمیشه...سخته

+ نمیتونم که خودمو گول بزنم... می تونم؟!

+نه.....از دست اون عوامل خارجی که ازشون متنفرم....عوضی ها...

 

+ خدایا....تنها...فقط...میخوام...تنهای تنها....بدون کمک دوستان!....باشه؟

می دونم نا امیدم نمی کنی خداجون....درست مثل همیشه....

*دوستت دارم خدایا*

 

 

میدونید چیه اصلا؟

 

 

کاش میشد:بچگی را زنده کرد

کودکی شد،کودکانه گریه کرد

شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود

آن قیامت، که دمی بیش نبود

فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟

کاش میشد ، بچگانه خنده کرد . . .

 

 

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

yekta
ساعت0:03---25 فروردين 1392
azizaaam webloget kheeeyli ghaashaaangeee پاسخ: مرسی خاله ای

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • در بی نهایت
  • پیج رنک